loading...
خبري,علمي,تفريحي,عکس,مدل
بازدید : 409 چهارشنبه 12 مرداد 1390 نظرات (0)

اظهارات آزیتا حاجیان درباره همسرش

http://pic2baran.rozblog.com/

متاسفانه الان در سینما دچار جمال‌گرایی مطلق شده‌ایم. این كار سینما را كم كم به ورطه نابودی می‌كشاند.

 

 

*متاسفانه الان در سینما دچار جمال‌گرایی مطلق شده‌ایم. این كار سینما را كم كم به ورطه نابودی می‌كشاند. 

* شروع جمال‌گرایی در فیلم عروس بود كه با توفیقی چشمگیر روبرو شد. فكرش را بكنید آن زمان یک نفر بود كه فقط و فقط به خاطر زیبایی خانم كریمی 15 بار این فیلم را در سینما به تماشا نشسته بود. من منكر زیبایی ستاره‌های سینما نیستم اما این دلیل نمی‌‌شود آن بازیگری كه زیبا نیست به سینما راه پیدا نكند. 

*عاطفه نوری بازیگر بسیار خوبی است و بازی‌‌اش در سریال آقای تبریزی خیره كننده بود، یا خانم بادران كه بازی قوی او را در فیلم آژانس شیشه‌ای در ذهن داریم. خوب اینها مگر بازیگران بدی بودند؟ نه! اما به خاطر موج جمال‌گرایی سینما مجبور شدند دست به عمل‌‌های زیبایی بزنند تا در سینما بمانند. البته وقتی فیلم‌هایی مثل جدایی نادر از سیمین ساخته می‌‌شود مشخص است كه سینما كم كم به سمت جمال‌‌گرایی عمقی پیش می‌رود و این بسیار خوب است. 

* واقعا دیگر انرژی كار كردن ندارم. در ممالک دیگر برای كار فرهنگی مثل تئاتر ارزش زیادی قائل‌‌اند و با كسانی كه در این حوزه فعالیت می‌‌كنند بسیار با احترام برخورد می‌‌شود اما متاسفانه در كشور ما این‌طور نیست و برای به صحنه بردن هر نمایش باید از صد نفر اجازه بگیری و ناز صد نفر را بخری تا بتوانی كار كنی! 

*دخترم مهراوه در دوران كودكی خیلی بچه آرامی بود و كارهایش را خودش انجام می‌داد و به اصطلاح از كودكی به نوعی روی پای خودش بود. آنقدر خوب درس می‌خواند كه من از كلاس سوم نمی‌فهمیدم چه زمانی امتحان دارد، همیشه نمره‌هایش در اكثر درس‌ها بیست بود و هر وقت هم به مدرسه مراجعه می‌كردم اولیای مدرسه مرتب از او تمجید می‌كردند. 

*اما دختر دیگرم ملیكا بر عكس مهراوه، دوران كودكی پرجنب‌و‌جوشی داشت و به اصطلاح شیطون بود‌. در چهارچوب كلاس قرار نمی‌گرفت و در نتیجه بعضی اوقات با معلم‌ها بحث می‌كرد. یک بار رفتم مدرسه برای رسیدگی به امور تحصیلی ملیكا كه یكی از معلم‌ها داشت از دست او گریه می‌كرد و می‌گفت ملیكا سر كلاس از من ایراد می‌گیرد كه: خانم شما دارید شعر را اشتباه می‌خوانید، چهارچوب‌های موجود در مدرسه ملیكا را اذیت می‌كرد و مدام دوست داشت از این چهار‌چوب‌ها خارج شود، الان هم كه با هم صحبت می‌كنیم به من می‌گوید اگر بچه‌دار شوم خودم بهش درس می‌دهم. 

*همسرم آقای هراتی در سال 1356 هم‌دانشگاهی من در دانشکده هنرهای دراماتیک بودند، ایشان طراح صحنه تئاتر هستند و در یكی از نمایش‌ها كه من نقش ژاندارک را بر عهده داشتم به عنوان طراح صحنه در كنار گروه حضور داشتند. ایشان با یكی از دوستان خوب من كه هم‌دانشگاهی ما بود ازدواج كردند و به خارج از كشور مهاجرت كردند، اما متاسفانه همسر ایشان بر اثر بیماری از دنیا رفتند و ایشان دوباره چند سال پیش به ایران بازگشتند. آقای هراتی علاوه بر اینكه رشته طراحی داخلی را در كانادا خوانده‌اند، فارغ‌التحصیل رشته معماری نیز هستند و به طور حرفه‌ای نقاشی می‌كنند. 

* روحیات مهراوه و ملیكا با هم خیلی متفاوت است. بخشی از این تفاوت روحیات به تقسیم ژن برمی‌گردد، ملیكا یک‌سری از ژن‌ها را گرفته و مهراوه هم ژن‌های دیگری را، نمی‌توان گفت كه ملیكا یا مهراوه صد‌درصد به من یا كاملاً به پدرشان شبیه هستند. فكر می‌كنم این دو هم از من و هم از پدرشان خصوصیاتی در خود دارند و در اصل مخلوطی از ما دو هستند. البته روحیات انسان اكتسابی هم هست، مهراوه در دوره دیگری بزرگ شد، از یک‌سالگی تا هفت‌سالگی‌اش را در شرایط سخت‌تری سپری كرد، اما ملیكا دوره یک‌سالگی تا هفت‌سالگی‌اش را در شرایط آسوده‌تری گذراند بنابر این شاید ملیكا نسبت به دنیای پیرامونش خیلی احساس امنیت می‌كند و مهراوه سختی‌های دنیا را از همان بچگی تجربه كرده است.

آفتاب

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1045
  • کل نظرات : 104
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 50
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 109
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 579
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 3,788
  • بازدید سال : 47,472
  • بازدید کلی : 1,679,227
  • کدهای اختصاصی